۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

دنيا

موقع حرف زدن با نزديكترين دوستت بايد ديكشنري چك كني......
به كجا كشيد كارمون

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

تازه لحافت رو گرم كردي و رو كانايه مچاله شدي و چشات داره گرم ميشه كه عشق ديالوگ بن كينگزلي و مارك روفالو هوشيارت ميكنه كه پاشي بري در اتاق خواب رو باز كني و كامپيوترو روشن و جلو عقب كه بلكه اينبار حاليت شه اينا چي بهم ميگن.
ده بيس دقيقه بد يه صداي انفجار كوچولو از حموم اتاق خواب ميشنوي و بدون اينكه خودت رو تكون بدي فكر ميكني دوش از بالا افتاد تو سر سراميكهاي كف... داري بخودت ثابت كني كه لئوناردو ديكاپريو همون تده - چون تو دوست داري باشه- كه يه صداي شترق ديگه مياد وه بازهم بيتفاوت ميگي حتما دوشه موقع افتادن تعادل آبكش بلنده رو بهم زده و اون الان ديگه نتونسته مقاومت كنه و افتاده...همينطوري هي ناراحته تفنگ پلاستيكي تد هستي - دوست دارم تد صداش كنم حرفي هست؟! - يهو صداي انفجار وحشتناكي ديوونت ميكنه و تازه بعد اينهمه ماجرا نگران جن ميشي و ميري داداشي رو بيدار ميكني كه بياد در حموم رو باز كنه كه شعله هاي آتيش رو ميبيني.
ترسون و لرزون و دادون و بيدادون هرچي آشنا تو تهرون داري رو ميكشوني خونه و آتيش خاموش ميشه و كل خونه ات با گاز كربنيك به گند كشيده ميشه (اين از سوختن بدتره) و تو هنوز تو فكري كه عزيزم تد....

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

Sasy and friends

توضیح: دنیایی وجود داره که هرگزفرصت تجربه کردنش رو به شخصه نداشتم -الان هم برای تجربه کردنش خیلی دیره- و اون در یک کلام عبارته از در و داف بازی و صفات و حالات ارتباطات و طرفین اون که عبارتند از 1- دختر (در و داف) و2- پسر (در و داف باز) ، اخیرا فرصتهایی پیش اومده که از نزدیک با آدمهای این دنیا آشنا شم و نکته ای که بسیار برایم در این رابطه جالب است تفکر پسر نسبت به دختر و طرز برخوردش با او است.اونچیزی که دیدم بیش از پیش به لیریکهای شاهکار ساسی مانکن (و برخی دیگر) شبیه است.
به شرح زیر:

1- "یه زحمتی بکش. شما خارجکی نشو و فارسی صحبت کن و تو به ما این تریپی فاز بده": وقتی بلافاصله تو ذوق دختری میزنند که میخواد یه کم کلاس بذاره (کاری که در اکثر مواقع خودشون انجام میدهند)
2-"نکنه گریه کنی یهو ریمل چشات بریزه" زمانی که پسر نهایت جنتلمنگی اش را ابراز میکند.
3-"اصلا میخوای برم بسوزونم سیم کارتم رو؟" اشاره به طرفداران بیشمارش و منت گذاشتن بر سر دختره با کمی چاشنی مهربونی
4- "عاقد منتظره چشاشو به لب دوخته بله رو بگو د پدرسوخته" وقتی بقول خودشان در فاز عروسی مروسی هستند و گاهی یه حج عمره هم مهر دافشان میکنند.

5- "توشون متوسط و یکمی خل دارن بدون استثنا همشون عاشق گلزارن" بارز ترین توصیشان از دخترها به عنوان موجودی خنگ

6-"همگی بیایم وسط مسط بکنیم جسد مسد دخترها رو" خود دخترکش بینی

7- "من یه اختراع 6 و 8 ایم که ورژن بالاترمو نمیفروشن" بدون شرح

8- " بابا اسمش موشول نیس منیژه است و ..." وقتی به اصطلاح له میکنند.

9- "ناخنهای مصنوعیش هم اصله ، بدجور به دل ما وصله" عشقولانه میشوند.

10- "دوست دارم فقط واسه من بپوشی لباسای شب تنگو" در مورد این قسمت کمی گیجم زیرا اصولا کارکرد داف برایشان ویترین است.

در آخر: گمان کنم در ناخوداگاهم به این دنیا گرایش دارم ... داغون، نهایت، نابود و زندگی.

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

این قبله هر قافله

آخر کیف اون زمانیه که بعد اینکه چند روز عین بچه ها براش اخم میکنی ، اونهم برای یه موضوع غیر منطقی یا به قول خودش خلاف مصلحت، بهت حال میده و با یه سورپریز باور نکردنی از دلت در میاره و یه دست رو سرت میکشه . تو آروم اخمهاتو باز میکنی و یه آه از سر آسودگی میکشی و هدیه اشو محکم بغل میکنی و میری دنبال بازیت...

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

رهائیم آرزوست

برخی عادتها و اخلاق مثل سگی تو را با دندانش گرفته و هرچه خودت را میتکانی رهایت نمیکند، رهایت نمیکنند.
هرچه خودت را میتکانی رهایت نمیکنند.
اه

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

مکاشفه

90 درصد مردم زمانی جذب و یا حتی شیفته ات میشوند که به طنزهاشان از صمیم قلب بخندی.

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

اصلاحیه

دارمن نیست و داربن هست.
بدینوسیله اصلاح مینمایم

دارمن

دارمن تو ایران هم شعبه زد...

البته من به اون صورت ها در جایی غیر از ایران نبوده ام ها. اینو دوتا همکارم که یکی تو آمریکا و یکی دیگه تو کانادا رشد کردن و حالا اینجان ، با ذوق و شوق و جیغ و خوشحالی به هم گفتن و خوب... همکارای خانم همه باهم- واقعا همه باهم- هجوم بردن - واقعا هجوم بردن - به سمت جالباسی که پالتوهاشونو بپوشن و برن گلستان که منوی دارمن رو بگیرن و اشتراک برای معاونت و فرزندان معاونت و سفارش بدن که بیاره. بالاخره سه تا از خانومها با عجله نماینده شدن و رفتن و از اونجا تماس گرفتن که هرکی چه طعمی میخواد..

کلا منظور اینکه شما هم امتحان کنید:

این دارمن یه پکی هست مثل ایس پک. ترکیب های مختلف جالبی از میوه ها تو هر پک هست و شما میتونین اون ترکیب رو امتحان کنید . در مورد اینکه مزه نهایی پک چیه آقای فروشنده راهنماییتون میکنه. این میوه ها توسط یک میکسر مخصوص مخلوط و به صورت پودر آبکی عجیب غریب و خیلی خوشمزه ای در میاد.

مثلا اسم یکی از محصولات : هنداناس شامل خربزه هندوانه و اناناس

دیگری باللی شامل انبه موز آناناس و عسل و شیر و ....

و 20 تا پک دیگر.

کالری هر پک هم در منو مشخصه...

دارمن دوتا شعبه داره - بالکن شرقی گلستان - شریعتی بین پل رومی و صدر

موقع نوش جان کردن یاد من هم بکنید :)

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

دیگر بسم له هم این جن ها را چاره نمیکند.

ضمیر ناخوداگاهم عادت کرده است به اینکه هرگاه با فکری عذاب آور یا حتی دغدغه ای میخوابم ، سر ساعت 3.5 صبح بیدارم کند و تا قضیه را حل و فصل نکنم و جوابش را ندهم نگذارد بخوابم. بعد طلبکارانه میفرماید" ببین چقدر عذاب میکشی و بدخواب میشی فردا هم دائم خمیازه میکشی امشب تمامش کن برود"و جهت کنار امدن با خودم یا روشن کردن قضیه انقدر فکر میکنم که که خسته شوم... آنگاه جسمم به خواب میرود؛ اما روح و فکرم بیدار است.
اطراف را میبینم اما قدرت حرکت ندارم. اتاق تاریک و مخوف بر سرم خراب میشود .صدای وحشتناک بال زدن سریع یک پرنده بزرگ درست دم گوشم شنیده میشود و صدای غرش یک دیوبچه. دست و پایم حرکت نمیکند . اما دندانهایم چرا. آنقدر انگشتانم را گاز میگیرم تا روح به بدنم برگردد. سعی میکنم بیدار بمانم تا به آن حال وحشتناک دچار نشوم اما جسمم روح بیچاره را پس میزند و او میپرد و به سرعت در میرود.
بسم اله هم چاره کار نیست. تنها راهش قدم زدن است. چاره دیگری نیست. تا آفتاب طلوع کند.
یکبار خودم را به آن حال تسلیم کردم. گفتم " چیه مگه فکر میکنم مردم. اصلا فکر میکنم دارم ... و بیحس شده ام." اما اگر مرگ چنین باشد بسیار فجیع است.
دیشب کشان کشان خودم را به برادرم رساندم و دراز کشنده! خود را به او چسباندم. هربار که پلکهایم فرو می افتاد چهره چرکین و زخم آلود او را میدیدم بر تن یک اسکلت...و بازهم تلاش برای برگشت به این دنیایی که تا نیمه در آن بودم.
و عاقبتم شد یکساعت خوابیدن پس از طلوع. و بیدار شدن بود و دیدن پنج و خورده ای تماس بی پاسخ از دوستی قدیمی که با شنیدن صدایم از سلامتم خوشحال شد و گفت تمام شب در خواب او بوده ام و بسیار بد ... .

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

او بس نکند پس من چه کنم؟

دانستم که صدای بسیار زیبایی دارم و استعداد عظیمی برای خواندن.