۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

بهار

محکم و قاطع بهش گفتم:
- برگرد
با تعجب گفت:
- چرا چطور؟
- تا باهات رفت و آمد کنم.
چند لحظه ساکت شد و بعد از ته دل خندید.
دلم برا خنده هاش تنگ میشه .خیلی.
هنوز امید وارم برگرده... ولی حالا عجالتا مونده ها رو دریابیم تا هستند.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

کیک تولد یک اغتشاشگر



لطفا این کیک اغتشاشگر ساواکی منافق برانداز را شناسائی و معرفی نمایید.

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

لعنت و تف و نفرین

دیروز به اتفاق همسر فعلی مهمان همسر سابقم و همسر فعلیش بودیم.
با وجود اینکه در اصل این همسر سابقم بود که منو طلاق داد- و غرور من هنوز به هیچ وجه ترمیم نشده - با اعتماد بنفس تموم با لحنی که برای خودم هم خیلی غریبه و تازه بود شروع به نطق کردم که در همون حین آدامسی که نیم ساعت پیش قورت داده بودم و هنوز بیخبر همونجاها ته تهای گلوم مونده بود, برا حدود دو دقیقه حین نطق صدای منو بکل قطع کرد و اشکم رو دراورد .
بازم با اعتماد بنفس ساختگی دورو بر و نگاه کردم و گفتم: آب نیست این ورا؟؟ ولی همه حتی همسر فعلیم بدون هیچ عکس العملی بهم زل زدن و کاری نکردن. از اون لحظه های ت... بود که یه شکاف در زمین درست زیرپام نهایت آرزوم بود.
... این جلسه خیلی برام مهم بود . حالا که نظرات خوبی داشتم و از طرف آتو گرفته بودمو همه چی میتونست بر وفق مراد باشه این عوضی از کجا پیداش شد؟
نتیجه دوم: nobody loves me