skip to main
|
skip to sidebar
طراوتنوشت
در عشق ميشكفد، هرچه زنده، هرچه رستني است: عاشقي وظيفه ماست...
۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه
او بس نکند پس من چه کنم؟
دانستم که صدای بسیار زیبایی دارم و استعداد عظیمی برای خواندن.
۱ نظر:
Unknown
گفت...
من كه موافقم :)
۲۸ دی ۱۳۸۸ ساعت ۸:۴۵
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
من به چشمهای بیقرار تو قول میدهم: ریشههای ما به آب، شاخههای ما به آفتاب میرسد. ما دوباره سبز میشویم!...
بايگانی وبلاگ
دسامبر
(1)
سپتامبر
(1)
اوت
(1)
ژوئیهٔ
(4)
ژوئن
(1)
مهٔ
(2)
آوریل
(1)
مارس
(1)
فوریهٔ
(1)
ژانویهٔ
(9)
دسامبر
(3)
نوامبر
(13)
اکتبر
(3)
سپتامبر
(6)
پيوندها
طلا
دريا
طراوت
۱ نظر:
من كه موافقم :)
ارسال یک نظر