۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

والا

كاش ايميلامون يه استاتوس داشت كه دوست من رفيق من آقاي من خانم من جون بچه هات قسمت آخر سريالها از داستانش گرفته تا عكسش تا فيلمش برام نفرس
آخه بلكه يه بدبختي تنها هيجان قلب واموندش برا خونه رفتن اينه كه لباساشو بكنه و چايي بزنه و قصه رو دنبال كنه.

هيجانهاي آدمو شهيد ميكنن و آدمو مجبور ميكنن به عشق غذا بره خونه و رژيمه رو بيخيال شه.

حالا همكاره رو بگو از ينگه دنيا اومده با آب و تاب قصه سرياله رو كه تا آخر ديده تعريف كنه... منم كه بي طاقت كلي استقبال ميكنم كه بگه ،بدش تو دلم فحشش ميدم كه بيفرهنگ!