محکم و قاطع بهش گفتم:
- برگرد
با تعجب گفت:
- چرا چطور؟
- تا باهات رفت و آمد کنم.
چند لحظه ساکت شد و بعد از ته دل خندید.
دلم برا خنده هاش تنگ میشه .خیلی.
هنوز امید وارم برگرده... ولی حالا عجالتا مونده ها رو دریابیم تا هستند.
۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر