۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

چه معنی داره یه کاغذ A4 رو بایک خط موازی طول از وسط نصفش کنم و بدها و خوبهای مهاجرت به ارومیه رو تو هر ستون بنویسم تا تصمیم بگیرم ... .همینکه روز روشن وسط دیماه تو آپارتمان زیر یک سال ساخت طبقه 4 بالای همکف یه سوسک بزرگ گهوه ای ببینی کافیه که تصمیم درست رو بگیرم...(از دیدن یه تین ایجرشون صرفنظر کردم و یدور سم پاشی خونه رو ریفرش نمودم).
اینجوری دیگه لازم نیست از اینکه مبلام قهوه ایه نگران باشم و رو نوک نشمن گاهش با ترس بشینم یا اینکه کمد لباسم بغل حمومه مجبورم کنه لباسامو درست مثل اینکه نجسن با نوک دوتا انگشتام بگیرمشونو بتکونمش و بازم با ترس و لرز بپوشم که مبادا تو سوراخ سمبه هاش سوسک باشه. کفشهامم دیگه رو تلویزیون نمیذارم که تو ارتفاع باشه... گرچه این جنریشن جدید دیسگاستینگشون حال داره 4 طبقه فاضلابو بیاد بالا و تپل مپلم بود نکبت... .
فکر کن برم یه جای خنک با مردم خنک و -حالا فوقش کمی افاده ای- اینم البته از متشخص بودنشونه خوب. تازه من از همون اولها شهرهای بغل مرزو دوست داشتم. چه قشنگ آذری حرف میزنن چه غلیظ چه با اصول،آخر هفته ها آنکارا و استانبول رو شاخشه. اصلا همون جا (ترکیه) ادامه تحصیل میدم و بعدها میشه دورتر هم رفت ...با صدای مهران مدیری: مامان

هیچ نظری موجود نیست: