۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

سوقپیقی

اینکه شرکتمون دوتا دفتر نزدیک بهم داره و کارمندانی به عنوان نوعی پستچی مرتبا نامه ها و مرسولات بین دو دفتر رو جابجا میکنند
جریانات پستی مفرحی رو بین یکی از پرسنل دوست و همکار اون دفتر ایجاد کرده که امروز دیگه آخخخرش بود . اولش با نقاشیهای بچه گونه ، نوشته های بیمزه و بامزه و پوستر هایی از افراد دوست داشتنی حکومت! شروع شد که به شکل یه نامه کاری مهر موم شده (با چسب نواری البته) بیخبر میومد یا در پاسخ توسط من که زور میزدم ابتکارجدیدی به خرج بدم بازهم غافلگیرانه جواب میگرفت. کم کم کار به ردو بدل ترشی و گل کیک تولد و دم پختک با لوبیا چشم بلبلی رسید ... تا اینکه امروز پستچی یه پاگت نامه A3
پف کرده برام آورد که باز مهر و موم شده بود و توش پر بود از بسته های قاشق چنگال یبار مصرف و نمک پیک نیکی ودستمال کاغذی.
یعنی چند وقت از هر رستورانی که غذا سفارش داده بودند و از این بسته های ترکیبی خوشگل بود جمع کرده بودند و برای پیک نیکهای
من فرستاده بودند... و در جواب ایمیلهای ذوق زده من گفتند الهی قربون دلم برند که با اینگونه چیزها شاد میشود و ...آخیییییییثیی
وایییییییییییییییییییییی/...هنوز نیشم بازه...

هیچ نظری موجود نیست: