۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

با خودم - با خدا

فكر كن صاحب يه ثروت افسانه اي و بيحساب باشي شامل تمام ذخاير نفت ايران + يه قشون عظيم مجهزبه انواع سلاح + كلي نوكر و چاكر و بله قربان گو،،، و بدتر يا بهتر از همه جماعتي كه تورو نماينده خدا ميدونن و يه جورايي از آسمون افتادي براشون. بعد مطابق ميل يا مصلحتت كاري - كه يه كوچولو بيعدالتي هم توش هست- با رعيتت ميكني و اونا يه كوچولو شاكي ميشن و تو يه كوچولو احساس خطر ميكني.
واقعا ميتوني قضاوت كني كه براي از دست ندادن همه اينها چند درصد ازپتانسيل قساوت و ددمنشيت رو خرج ميكني؟
ميتوني قضاوت كني؟
.
.
.
يا اگر به خاطر پاره اي از عقايدت كه محكم بهشون ايمان داري اسير بشي ... بعد در معرض تجمعي از آموخته هاي روان شناسي شكنجه قرار بگيري -به نوبه، جسما هم به خدمتت برسن- واز عزيزت در مقابل چشمت هتك حرمت بكنن و چند تا جوون رو مقابلت آتيش بزنن و ... چقدر امكان داره بشكني و اقرار كني عقايدت توهم بوده و پسشون بگيري؟؟؟
از خدا ميخوام در مورد هيچكي قضاوت نكنم تا خودم در همون شرايط محك نخوردم يا حتي تا حدي لمسش نكردم.
يا نور : كمكم كن بدون تعصب فكر كنم ، قضاوت كنم و تصميم بگيرم.

۱ نظر:

سمیه گفت...

من قضاوت می‌کنم:
من برای از دست ندادن اون ثروت و مقام و ... هرگز انسانیتم رو خرج نخواهم کرد.
درمورد دوم هم: حتماً عقایدم رو پس خواهم گرفت حتی با وجود احتمال بلا اومدن سر خودم یا خانواده‌ام.